فرق كنتاكت تلفن پسرا و دخترا!!
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

 لیست تلفن یک دختر 

مامی 
پاپی 
امیر 
امیر 2 
... امیر عشقم 3 
امیر 4 
ابجی 
عباس 
عباس 1 
عباس عشقم 2 
عباس 3 
خاله مهتاب 
سعید 
سعید عشقم 1 
سعید عشقم 2 
سعید عشقم 3 
سعید 4 
خاله اقدس 
علی 
علی 1 
علی 2 
علی عشقم 3 
علی 4 
-------------------------------------------------------------------------------------------- 
لیست تلفن یک پسر 
بابا 
مامان 
خواهر 
محسن 
دایی 
عمه 
سحر عشقم 
جواد قلیون 
اصغر کباب 
خاله 1 
خاله 2 
خاله 3 
بابک خالی بند 

 

 







 من سرجمع ده تا رفیق دارم که به حمد و قوه الهی هشت‌تای آنها دیگر ایران نیستند… مازیار هم یکی از این هشت‌ نفر است که یک سال پیش به یک جای دور مهاجرت کرد… بعد هم سر ِ یک سال مجددا فیل‌اش یاد هندوستان کرد و دست زن و بچه‌‌هایش را گرفت تا برای تعطیلات کریسمس، برود ایران… و رفت… گویا همانطور که ده ساعت در صندلی هواپیما فرو رفته بوده و از فرط بی‌کاری کف‌بر شده بوده، پیش خودش فکر ‌کرده حالا که به لطف خدا دو تا بچه خوب و سالم دارد و دیگر حوصله بچه دیگر را هم ندارد، بیاید و توی همین سفر ایران سر ِ خطوط انتقال اسپ.رمش را ببندد تا از این به بعد پول اضافی برای بادکنک‌های شب جمعه ندهد… بعد هم در همان ارتفاع چهل هزار پایی، تصمیم‌اش را به سمع همسرش رسانده و اوکی را گرفته و خلاصه همه چیز ردیف… از اینجا به بعد را مازیار تعریف کرده: 

*** 

رسیدیم ایران و کوهی از آدم به استقبال‌مان آمد و ما را بردند خانه… شب را خانه پدری خوابیدیم… صبح دور میز صبحانه نشستیم… بچه‌هایم به قصد تخریب خانه، شیطانی می‌کردند و به هیج صراطی مستقیم نمی‌شدند و روی اعصاب پدرم رژه می‌رفتند… همان وسط با احتیاط از پدرم پرسیدم که نظرش با بستن لوله‌های انتقال فلان چیست؟ پدرم هم گویا فکر کرده که اگر این دو تا بچه بیشتر بشوند، احتمالا بار بعد با تانک از روی خانه عبور می‌کنند… فلذا پدرم استقبال شدیدی با تعطیل کردن خط تولیدم کرد… بعد هم همان وسط صبحانه به زور و ضرب از روی سفره بلندم کرد تا من را ببرد بیمارستان تا کار را یکسره کند… هر چقدر هم التماسش کردم که لااقل بگذارم چائی را تا ته بخورم، موافقت نکرد… 

*** 

بیمارستان شلوغ است… از در و دیوار پلاکارد آویزان کرده‌اند در مدح بستن لوله‌‌های انتقال فلان… زندگی بهتر، بچه کمتر… زندگی بهتر، اصلا بدون ِ‌بچه… کریستف کلمب: اگر من لوله‌هایم را نمی‌بستم، آمریکا را کشف نمی‌کردم… ادیسون: موفقیتم در کشف برق را مرهون پدر و مادرم هستم و صد البته دکتر لوله‌بندم… کاملا قانع شدم که بستر لوله‌ها کار خردمندانه‌ای است… نوبت‌مان شد… رفتیم داخل اتاق… دکتر پشتش سمت ما بود و فقط از آن پشت، نوک سبیل‌هایش را می‌دیدم که مثل آنتن خاور زده بود بیرون… همانطوری سوال کرد: اسمت؟ … مازیار فلانی.. دکتر هم گفت ساعت شش عصر بیا مطبم فلان جا تا ببندم‌شان… بعد هم حاضر نشد هیچ سوال دیگری را جواب بدهد… البته ما هم با توجه به ابعاد شدید سبیلش، سوال زیادی نپرسیدیم… 

*** 

راس ساعت شش، فیس تو فیس منشی دکتر بودیم… حدود ده نفر آدم ِ ....به دست جلوی‌مان بودند… یک کاغذ بزرگ هم روی دیوار بود به این مضمون: بستن لوله، ده دقیقه، بدون درد و خونریزی توسط دکتر فلانی، فوق تخصص لوله و اینها… این کاغذ کلی قوت قلب می‌داد… هر کس که داخل می‌رفت، بعد از ده دقیقه می‌آمد بیرون… بدون مشاهده درد در چهره آنها… نوبت من شد… رضایت‌نامه و وصیت‌نامه را پر کردم و رفتم توی اتاق… یک اتاق بزرگ که انگاری همین ده دقیقه قبل چهل تا گاو را در آنجا ذبح کرده باشند و روده‌هاشان را بیرون کشیده‌اند… بس که همه جا خون و کثافت بود… بعد هم دکتر آمد… ماسک زده بود ولی سبیل‌هایش‌ مثل همان آنتن خاور که رویشان چادر بکشند، ماسک را به بیرون هل می‌داد… بعد هم گفت که بخواب… خلع لباسم کرد و یک پارچه سبز رویم کشید که وسط آن به قاعده یک در ِ قابلمه باز بود و قرار بود که “ماجرا” از آنجا بیرون باشد… اعتراف می‌کنم که ترسیده بودم و دائم سعی می‌کردم آن نوشته بیرون را در ذهنم مرور کنم: ده دقیقه، بدون درد و خون‌ریزی… بعد هم نفهمیدم چطور شد که دکتر کله طرف را با کش بست آنچنان با زور آن را به بالا کشید و به یقه‌ام گره داد که انگاری مسابقه طناب کشی بود… همانجا بود که مفهوم پاپیون کردن را فهمیدم… چون واقعا آن دو توپ مورد نظر، دقیقا کنار سیبک گلویم بودند… تحت همان فشار گفتم که آقای دکتر من می‌ترسم (منظورم این بود که غلط کردم)… دکتر هم گفت عیب ندارم، رستم هم که اینجا بیاید می‌ترسد (منظورش این بود که ری.دی دیگه)… بعد هم یک جوک لوس گفت و خودش مثل دیو شروع به خندیدن کرد و وسط همان خندیدن یک آمپول بی‌حسی را درست مثل دارت کوبید وسط توپ سمت راست… بعد هم دنیا سیاه شد، دکتر سیاه شد، سبیل دکتر سیاه‌تر شد… من هم کل مچ دستم را تا ته توی حلقم کردم… بعدهم دکتر پرسیدی درد داره؟… من بنفش شده بودم… دو دقیقه بعد هم شروع کرد قیچی کردن پوسته‌ توپ‌ها و دو تا لوله را کشید بیرون و گذاشت لای قیچی… بعد هم گفت امتحان می‌کنیم (انگاری که میکروفون دستش است) و با قیچی کمی زور به خطوط انتقال آورد… دوباره از درد بنفش شدم… دکتر هم گفت: اوپس… هنوز بی‌حس نشده و خندید…خلاصه اینکه بعد از چهل پنج دقیقه کارش را تمام کرد… من آدمی مرده بودم… 

*** 

نصف شب با درد بیدار شدم… درد در حد تیم ملی… در حد درد زایمان… در حد جدائی روح از بدن ( ونه نادر از سیمین)… بعد هر رفتم دستشوئی… همه چیز به رنگ بادمجان شده بود… توپ‌ها به اندازه گلابی…فردایش به دکتر زنگ زدیم… سبیل خاوری گفت که خوب میشه… تحمل کن درد رو که به شب جمعه‌اش می‌ارزه… سه روز با درد و فحش گذشت… ولی بهتر نشد… رفتیم یک دکتر دیگر… تا که پکیج‌مان را دید گفته که عفونت کرده… سبیل خاوری به علاوه خطوط انتقال فلان، هفت هشت ده تا خط انتقال چیزهای دیگر را هم قطع کرده… مثل همین پیمانکارهای آب که حین حفاری، لوله گاز و تلفن و برق را هم شرحه شرحه می‌کنند… بعد هم آنتی‌بیوتیک و ده روز استراحت مطلق و اینها… 

*** 

مسافرت زهرمارمان شد… کل مهمانی‌های خاندان مالیده شد و ماجرا را به هر کس (از ده ساله تا ۱۰۰ ساله) که می‌گفتیم، خیلی نرم بهمان می‌گفت: ای بابا، چرا به من یه ندایی ندادی؟…انگاری همه در کارلوله بستن بودند… از ایران برگشتیم… رفتیم یک دکتر دیگر که چک‌مان کند… دکتر هم گفت که این روشی که سبیل خاوری شما را مقطوع‌النسل کرده، مربوط به دوره “مائو” بوده که چینی‌ها را شکنجه‌وار، ابتر می‌کرده‌اند… من هم جهت آبروداری گفتم رفته‌ام کلمبیا و عمل کرده‌ام تا خدای‌نکرده نکته منفی وارد پرونده میهن‌مان نشود… 

*** 

خلاصه… از چند روز پیش که رفیق‌مان ماجرا را اینطوری از پشت اس.کایپ تعریف کرده، من توان نگاه کردن به هیچ گلابی یا بادمجانی را ندارم… آدم سبیل کلفت هم که می‌بینم، دردم می‌آید… اصولا با دست بردن در کار خدا هم مشکل پیدا کرده‌ام… از مائو هم حالم به هم می‌خورد… شما هم نکنید این کار را… اگر هم می‌خواهید بکنید، لااقل دکتر بی‌سبیل پیدا کنید…

 

 

 







 
۱) يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه 

2) ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار. 

3) در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و از سايه مي رنجم. 

4) سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين. 

5) تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد. 

6) دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج مي‌شه. 

7) پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون. 

8 ) رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، دچار مشكلهستن...! 

9) توي اجتماع فر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شاه دوماد مي‌سازن واستون. 

10) يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز وماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد. 

11) در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه. 

12) مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم. 

13) سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه... 

14) تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، درحركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد. 

15) بالاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتونه. 

 

 

 

 







 دلایل پسر ها برای کات کردن رابطه با دخترها وقتی که از یه دختر دیگه خوششون اومده... 



من اوني كه تو فكر مي كني نيستم. من.... 
... ... (با معرفتاشون) 

من نمي تونم اينجوري ادامه بدم اذيت مي شم. 
(اونايي كه اصن خلاقيت ندارن) 

من دارم ميرم خارج. مادرم اونجا منتظرمه. 
(دو دره بازاشون) 

ببين من از يكي ديگه خوشم مياد ببخشيد واسه همه چيز. 
(آخره صداقت) البته از اين ورژن موجود نمي باشد. 

آنقدر دوست دارم كه نمي تونم باهات باشم. 
(آخره خلاقيت) البته اين ورژن توانايي هندل كردن چند نفر با هم را دارد. 

گمشو ...ديگه نمي تونم اخلاقه گندتو تحمل كنم ...برو با همون حميده جونت دوست شو... 
(اعصاب خراباشون) 

ترو خدا باهام به هم بزن! 
( دست پا چلفتي) اين ورژن تا آخر عمر هم نمي تواند دو دوست دختر داشته باشد. 

 

 

 







 فقط یه ایرانی میتونه صبح جمعه ساعت 6 با هزار مشقت و برنامه ریزی قبلی پاشه بره بیرون حلیم بخوره , پارک بره,ورزش هم کنه, 
بعد ساعت 9 برگرده خونه بگیره تا ظهر بخوابه


*** 


فقط یه ایرانی میتونه کند بودن رشد موهاشو بندازه گردن دست سنگین ارایشگر! 


*** 


فقط خانومهای ایرانی هستن از یه هفته قبل از عروسی هی میگن 
چی بپوشیم؟! .. چی بپوشیم؟! 
اونوقت شب عروسی ؛ رسماً هیچی نمی پوشن )) 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه اینو باور داشته باشه که اگه جفت راهنمای ماشین و روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه! 


*** 


فقط تو ایران مدارسو 5شنبه ها تعطیل میکنن ولی به جاش بقیه هفته رو براش کلاس جبرانی در نظر میگیرن باپولهای آنچنانی !!! 


*** 


تعمیرات مدل ایرانی: 
۱-درشو باز کردن و فوت کردن. ۲-کامل باز کردن و دوباره بستن 
۳-محکم زدن(مثل به پشت کنترل تلویزیون). 


*** 


فقط آسمون ایران میتونه : کمی ! تا قسمتی! نیمه ابری! همراه با بارش پراکنده!در برخی از نقاط باشه. . . ( آخر ادبیاته این جمله)! : 


*** 


فقط در تهران که مردم شمال شهردر سال 2011میلادی و مردم جنوب شهر در سال 70 هجری قمری زندگی میکنن! 


*** 


تنها ایرانیان که وقتی میخوان از خیابون رد شن به جا اینکه به چراغ عابر نگاه کنند 
به ماشینا نگاه میکنن که کی خلوت میشه سریع رد شن! 


*** 


اگه ورزشی به نام "سگ دو" وجود داشت ما ایرانیا حتما توش می تونستیم یه خودی نشون بدیم... !!! 


*** 
فقط یه ایرانی میتونه پیتزا رو با دوغ ,نوشابه رو با آبگوشت, سبزی رو با کوکوسبزی, 
و کالباس رو با نون سنگک بخوره! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بره قشم لباس بیاره تو خونه بفروشه و بگه اینارو از دبی و ترکیه اوردم! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه جلوی خودپرداز بانک با دیدن جمله لطفا منتظر بمانید استرس رو 
با بیشترین فشار تحمل کنه و با نگاهی ملتمسانه به دستگاه تو دلش بگه 
که اگه پول نمیدی جون هرکی دوست داری کارتم رو بده و بعد از دیدن جمله دستگاه 
در حال شمارش وجه می باشد به ناگاه آرامش تمام وجودش رو فرا بگیره دقیقا مثل 
فرود موفقیت آمیز هواپیما اونم در فرودگاه مشهد !!! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی میخواد بره عروسی در به در دنبال یکی بگرده که کراواتشو براش گره بزنه ))  


*** 


فقط یه ایرانی میتونه اول از دستشویی بیاد بیرون بعد زیپ و کمربندشو ببنده : 


*** 


فقط یه ایرونی میتونه اینجوری آشپزی کنه و به نظرش هم آخر برنامه آشپزیه! 
آشپزی سامان گلریز: ماهیتابه چدنی دسینی رو میذارید روی گاز پنج شعلهسامسونگ که با ضمانت سام سرویس عرضه میشه,یه کمی روغن لادن دوست تو و منرو بریزید توش و یا از کره اطلس طلایی استفاده کنید, دو تا هم تخم مرغتلاونگ بندازید داخلش,اگر در حین کار خسته شدید میتونید از ماساژورشاندرمن استفاده کنید,دیدید که چه سریع یه غذای خوب آماده شد! 
تا برنامه بعد همتون رو میسپارم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا !! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی مامور آمارگیر میاد در خونه اشون،بگه شرمنده من اینجا مهمونم,صاحبخونه رفته مسافرت! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه 2 سال بره سربازی 30 سال تعریف کنه 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بـــــه نوشابـــــه "نارنـــجــی" بگــــه "زرد"! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه بعد از شنیدن صدای پیغامگیرِ تلفن بگه اِاا رفت رو پیغامگیرشون و سریعاً تلفن رو قطع کنه!  


*** 


فقط یه ایرانی میتونه طوری زل زل نگات کنه تو خیابان که نفهمی خوشگلی یا زیپت بازه ! 


*** 


از هر 2 تا تبلیغ تلویزیون یکی تبلیغ بانکه ، ولی مردم هر روز فقیر تر میشند 
از هر 2 روز هفته یکیش تعطیله اما باز مردم افسرده تر میشند 
از هر 2 نفر توی خیابون یه نفر لیسانس داره اما باز مردم بیکار تر میشند 
از هر 2 تا خونه یکیش نوسازه اما مردم باز بی خانمان تر میشند 
از هر 2 نفر یکی دماغش رو عمل کرده اما باز قیافه ها زیبا نمیشند 
از هر 2 نفر یکی حاجی شده اما باز مردم بی خدا تر میشند! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه از بی قانـــونی مملکت بنـــالـــه, 
اما موقــــع دعـــوا و درگیـــــری بگـــــه مملکت قانــــون داره! 


*** 


فقط یه زن ایرانی 
درباره زندگی دخترش میگه: شوهرش خیلی خوبه همش میبرتش مسافرت و توخونه هم خیلی کمکش میکنه حتی پوشک بچه را هم خودش عوض میکنه ، دخترمخوشبخت شد واقعا! 
درباره زندگی پسرش میگه:بیچاره هر چی پول در میاره باید خرج سفرهای خانم کنه! 
از سر کار هم که خسته میاد خونه خانمش کلی ازش کار میکشه حتی زورش میاد پوشک بچشو خودش عوض کنه، پسرم بد بخت شد واقعا!!! 


*** 


اینجا ایران است : 
کارت شارژیو که مغازه دار4700میخره و ما 5500میخریم و 4900 شارژ میکنه بهش میگن 5000 تومنی !!! 


*** 


فقط یه معلم ایرانی میتونه(البته از نوع اول دبستانی) بری ترسوندندانش آموزاش و زود خوابیدن اونا بهشون بگه:من رفتارای شما رو تو خونه بادوربین میبینم!)) 


*** 


فقط یه کارخونه ایرانـــی می تونـــــه بهــــت یه بستـــــه هوا بــــدهکه توش چــند تا دوونـــه چیپس هم اشانتـــــــــیون باشــــــــه! 


*** 


فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی هرچی صبر میکنه میبینه همش آخره صفه! 


*** 


اینجا ایران است یعنی: 
ببخشید اتوبوس 9:30 ساعت چند حرکت میکنه؟ 
ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارین؟ چنده؟ 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی توی مهمونی یا عروسی آب خوردن گیرش نیاد، 
قرص قندش رو با یک لیوان نوشابه بخوره! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه وقتی تو ایرانه همش دنبال جانی واکر و شراب فرانسوی و 
رستورانای مکزیکی و ایتالیایی باشه، 
بعد وقتی رفت خارج در به در بگرده دنبال دوغ آبعلی و شراب شیراز و شربت سکنجبین 
و رب یک و یک ! 


*** 


فقط یه ایرانی میتونه ماشین خودشو با ریموت قفل کنه, ولی بعدش 4 تا دستگیره رو امتحان کنه که ببیــنـه قفل شده یا نه

 

 

 







یه پدری یه روبات دروغ سنج میخره که با شنیدن دروغ ،سیلی میزده تو گوش. 
پدره تصمیم میگیره اونو سر شام امتحانش کنه. 
پدر: پسرم،امروز کجا بودی؟ 
پسر:مدرسه بودم. 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پسره 

پسر:رفته بودم سینما 
پدر:کدوم فیلم؟ 
پسر:دزد عروسک ها 
روبات یه سیلی مبزنه تو گوش پسره 
پسر:فیلم سکسی بود 

پدر:چی؟ من وقتی همسن تو بودم ،نمیدونستم سکس چیه 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش پدر 

مادر:ببخش عزیزم،هر چه باشه بالاخره پسرته. 
روبات یه سیلی میزنه تو گوش مادره!!!!!!!!!!!!! 

 

 







 شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد. روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟

 

 







 گاو ما ما می کرد 
گوسفند بع بع می کرد 
سگ واق واق می کرد 
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی 
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. 

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند. 
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد. 

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند. 
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. 
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد 
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد. 
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.

 

 

 







 

 

 

 

 

کـــره ای گــفــت بـــه بابای خرش// پــــدر از هـــمـــه جــا بـی خبرش 

وقـــت آن اســــت بــــرای پســرت// ایـــــن الاغ نـــــــرّه ی کــــره خــرت 

مــاده ای خـــوشگـل و زیـبا گیری// تـــو کــه هر روز به صحرا میری 

وقـــت آن اســت کـه زن دار شـوم// ورنـــه از بـــی زنـــی بــیمار شوم 

پـــدرش گــفــت کــه ای کـره خَرَم// ای عــزیـــز دل بـــابــــا ، پــســرم 

تـــو کـــه در چــنــتــه نداری آهی// نـــه طــویـــلــه ، نه جُلی نه کاهی 

تـــو کـــه جــز خـوردن مال پدرت// پـــــــدر نـــــــرهّ خـــــر دربــــدرت 

هـــیـــچ کـــار دگــری نیست تورا// یک جو از عقل به سر نیست تورا 

به چه جرأت تو زمـن زن طـلــبی// بـــاورم نـیــست کـــه ایـنقدر جَلبَی 

بـــایـــد اول تـــو بــگـیـری کاری// بــهـــر مــــردم بــبـــری تــو باری 

بعـد از آن یک دو تا پالان بخـری// بـهــر آن کُــرّه خـــوشگـــل بـبـری 

یک طــویــلـه بکنی رهن و اجار// تــا کــه راضــی شــود از تو آن یار 

بـعــد بـایــد بـخری رخت عروس// بـهـر آن مـاده خــر خـوب و ملوس 

جُـــلـی از جــنـــس کــتـــان اعلا// روی جُـــل نـقــش و نـگـاری زیـبـا 

بــعـــد بـــایـــد بـــکـــنی گلکاری// بــهــر مــاشـیـن عروس یـک گاری 

وقــتی ایـــنـهــا بـــشـــود آمــاده// بــعـــد از ایـــن زنـــدگــیـــّت آغـازه 

می بــری مـــاده خــرت را حجله // بــا تـــأنــی نَـکــه بـــا ایـــن عـجـله 

بــشـنــو ایــن پــنــد زبابای خرت// پــــــدر بـــــا ادب و بــــا هــــنـــرت 

تــا کـــه اســبــاب مــهــیــا نشود// موسم عــقــد تــو بــر پا نشود 

پــس از امــروز بــرو بر سرِ کار// تــا نـــهـــنـــد آدمـــیـــان پــشتت بار
 
 
 
 
 






  


ساعت ۴ بعد از ظهر 


۱ـ لباساشو رو درمیاره٬ رنگ روشن ها رو تو یك سبد و تیره ها رو تو یكی دیگه میگذاره. 

۲ـ در حموم رو از تو قفل میكنه٬ جلوی آیینه می ایسته٬ شكمش رو كه تمام مدت داده بود تو٬ میده بیرون و شروع میكنه به غر غر و ایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش 

۳ـ در كمد رو باز میكنه انواع شامپو و صابون معطر مخصوص پوست صورت٬مو٬ بدن٬ كف پا و … رو بیرون میاره و می چینه رو لبه وان 


۴ـ موهاش رو با شامپوی نارگیلی تقویت كننده٬ پرپشت كننده٬ براق كننده و…میشوره و هفده دقیقه ماساژ میده 


۵ـ یكبار دیگه با همون شامپو موهاشو میشوره 


۶ـ نرم كننده معطر پرتقالی رو به موهاش میماله تا ۶۰ میشماره 


۷ـ سی و پنج دقیقه زیر دوش می مونه.خوب آخه باید خیالش راحت بشه كه تمام مواد شیمیایی از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز میكنه 


8ـ موهاش رو حسابی می چلونه٬ حوله رو مثل عمامه می پیچه دور سرش.تو آیینه خودشو برانداز میكنه. از اینكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشیده شده٬ احساس خوشگلی می كنه و یه ماچ گنده واسه عكسخودش تو آیینه میفرسته 


9ـ خوشحالیش زیاد دوام نمیاره. چون یه جوش سرسیاه بی اجازه نوك دماغش سبز شده 


10ـ حوله ش رو می پوشه و میره به اتاقش.تمام بدنش رو با لوسیون چرب میكنه 

۱۳ـ چهل بار لباس می پوشه و در میاره تا انتخاب كنه 


۱۴ـ ۴۸ دقیقه پشت میز توالت می شینه و آرایش میكنه 


ساعت ۸ شب 



 


مراحل حمام پسر: 

ساعت ۴ بعد از ظهر 

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو میكنه. هر كدوم رو پرت میكنه یه گوشه اتاق. 


۲ـ نیم وجب حوله رو میگیره دور باسنش و میره به سمت حموم. 

۳ـ می ایسته جلوی آیینه. شكمش رو میده تو. بازو میگیره. فیگور چپ٬ فیگور راست٬ نیم ساعت قربون صدقه خودش میره٬ (این قدوبالا رو ببین چه كرده .لای لای لالای لای)مامان جونش هم از تو آشپزخونه تایید میكنه. 

۴ـ زیر بغلش رو بو میكنه و رنگ چهره ش بر میگرده. سبز٬ آبی٬ بنفش 

۵ـ در كمد شامپو ها رو باز نمیكنه چون اصلا توش چیزی نداره 


۶ـ با قالب صابون سبزش زیر بغلهاشو كف مالی میكنه. یه عالمه مو می چسبه به صابون 


۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم میشوره 

۸ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا 


9ـ از زیر دوش میاد بیرون و یكهو می بینه یادش رفته بوده در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خیس شده.( بیخیال…مامان خشك میكنه 


10ـ حوله فسقلیش رو می پیچه دور باسنش و همون طور خیس خیس میره تو اتاق 

11ـ حوله خیس رو پرت میكنه رو تخت و ۲ دقیقه ای لباس می پوشه 

ساعت ۴:۱۵ بعد از ظهر

 

 







 داشتیم از خوشحالی مثل پودر ماشین‌لباسشویی کف می‌فرمودیم که تلفن دوچرخه سوتید. تلفن ما فقط همین یک ملودی را بلد است: سوت سوت سوتک سوت سوت سوتک! 

جسارتاً، گوشی را داشته باشید تا اول یک مقدمه عرض کنم خدمتتان. مقدمه این است که در تب‌وتاب بازار سکه، ما هم برای این‌که از قافله عقب نیفتیم، فکر کردیم مگر ما چلاق تشریف داریم که نرویم توی کار خرید سکه. چرا فقط سکه‌های ۲۵ تومانی و ۵۰ تومانی تو بساط ما پیدا شود؟ الان دیگر این‌جور سکه‌ها توی جیب گدایان و بینوایان هم پیدا نمی‌شود. البته اگر برداشت سیاسی نشود، داشتیم فکر می‌فرمودیم بالاخره سرنوشت این اختلاس ۳‌هزار میلیاردتومانی چی شد؟ و این‌که اگر خدای ناکرده ما صاحب چند سکه‌ی ناقابل بشویم پایمان به ماجرای اختلاس باز می‌شود یا نه! بالاخره هرکس برای خودش اصولی دارد. گوشی را همین‌طور داشته باشید تا بقیه‌اش را عرض بفرماییم. 

بعدش چی کار کردیم؟ رفتیم طلافروشی و النگوها و گوشواره‌های عیال را فروختیم که سرمایه جور کنیم، وگرنه ما که از این پول‌های بادآورده نداریم. بعدش چی‌کار کردیم؟ نصفه‌شب رفتیم تو صف سکه. چه صفی؟ تقریباً اندازه‌ی استادیوم صدهزارنفری آزادی آدم پشت در بانک ایستاده و نشسته و خوابیده بود. 

آن طفلی‌ها هم مثل ما طلاهای عیالشان را فروخته بودند که با آن سکه بخرند. ظهر روز بعد نوبتمان شد و خوشحال و خندان رفتیم پشت باجه. به هر نفر پنج عدد سکه می‌دادند ولی به ما چهار تا دادند. گفتند همین هم از سرت زیاد است. نمی‌دانیم از کجا فهمیدند. لابد از آن‌جایی که پولمان کم بود یا از آن‌جایی که می‌دانستند با نیم سوت و نیم‌شوت زندگی و کار می‌فرماییم. به‌هرحال خدا خیرش بدهد که پنج تا نداد و چهارتا داد. البته کاش آن چهارتا را هم نمی‌داد. می‌دانید چرا؟ به‌خاطر این‌که ما فرهنگ سکه‌داری نداریم. به خاطر این‌که شاعر مادر مرده در شعری بی‌ربط فرموده: 

سکه شد از نان شب واجب‌تر 

نان شب از سکه شد غایب‌تر 

عاشقان را بگذارید بخوابند همه 

مصلحت نیست که این سکه فراموش کنید 

خب برگردیم به همان تلفنی که اول مطلب سوت کشید و سوتمان را از اشکمان و اشکمان را از مشکمان و مشکمان را از وجود نازنینمان در آورد. نیم‌سوت بود و همشیره‌اش نیم‌شوت. فرمودیم: “بنال ببینیم چی می‌گویی؟” 

گفت: “شما کجایی؟ هرچی تلفن می‌زنم نیستی؟” 

فرمودیم: “ما که سرجایمان هستیم. شما کجایید؟” 

گفت: “من و نیم‌شوت اومدیم خیابون. کارمون طول کشید، گفتیم به شما خبر بدیم نگران نشید.” 

فرمودیم: “نترسید نگران نمی‌شیم. نیومدید هم نیومدید. خیال می‌کنید سکه‌ی‌طلا هستید که نگرانتون بشیم؟” 

گفت: “خیلی ممنون.” 

فرمودیم: “حالا از کجا زنگ می‌زنین؟” 

گفت: “تلفن عمومی دیگه. شما که واسه ما موبایل نمی‌خری. این تلفن‌ها هم‌همه‌اش خرابه. چهارتا تلفن عوض کردیم تا بالاخره این یکی وصل شد.” 

فرمودیم: “مال سکه‌ها هم هست. آخه هرکدومشون یه شکل، یه اندازه و یه رنگیه.” تا این را گفتیم یادمان به سکه‌های طلایمان افتاد. از جا پریدیم و گفتیم: “سکه‌های شما چه جوری بود؟” 

گفت: “چیز بود دیگه. رنگش طلایی بود و روش نوشته شده بود ۱۳۹۰و خیلی هم نو بود.” 

فرمودیم: “از کجا برداشتیش؟” 

گفت: “شما که خواب بودی. گفتیم بیدارتون نکنیم یه‌وقت اخمالو بشین. واسه‌ی همین خودمون با اجازه از توی کیفتون برداشتیم که بعدش بهتون بگیم. چهارتا بود. می‌خواستیم باهاش پفک هم بخریم، نشد. تلفن‌ها خراب بود و سکه‌هامون رو خورد.” 

فرمودیم: “خورد؟” و بعدش نفهمیدیم غش کردیم یا سکته یا سکسکه. فکر کنیم سکسکه بود. شایدم سکته بود.

 

 







قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند 
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند. 

صبح ساعت ۶ 
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود. 
جدید: بازهم خوابیده است 

صبح ساعت ۷ 
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند. 
جدید: هنوز کپیده است. 

صبح ساعت ۱۱ 
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است. 
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی صورتش است 

ظهر ساعت ۱۲ 
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است. 
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت می‌کند 

ظهر ساعت ۱۳ 
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد. 
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است. 

ظهر ساعت ۱۴ 
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است. 
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای Farsi1 می‌باشد. 

ظهر ساعت ۱۵ 
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد. 
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است. 

عصر ساعت ۱۶ 
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است. 
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد. 

عصر ساعت ۱۷ 
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید. 
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود. 

عصر ساعت ۱۸ 
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است. 
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد. 

شب ساعت ۱۹ 
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.ةة 
جدید: هنوز در حال خرید است. 

شب ساعت ۲۰ 
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است. 
جدید: کماکان در حال خرید است. 

شب ساعت ۲۱ 
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد. 
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند. 

شب ساعت ۲۲ 
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود. 
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است. 

شب ساعت ۲۳ و ۲۴ 
قدیم: … 
جدید: در حال مشاهده TV هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید…

 

 







آدم بعضی وقتها دلش میخواهد بنویسد و حسابی هم موضوع داغ و جالب برای نوشتن هست اما هر جور فکر میکند که بنویسد یا ننویسد؟ این مواقع آدم اینجوری میشود! همین ایده موجب شد در مورد توصیفات کامل خندانکهای یاهو مسنجر یا همان Emoticon ها و توان بیان وضعیت کاربران اینترنت و بلاگرهای ایرانی بنویسم. از هیچی که بهتر است! نه؟ 

اما کاربردهای اصلی خندانکهای یاهو مسنجر: 

۱-وضعیت کلی کاربران اینترنتی ایران با توجه به کیفیت و سرعت اینترنت= 

۲-وضعیت کاربران ایرانی شاکی از کندی اینترنت در زمانهای خاص و فیلترینگ فله ای!= 

۳-وقتی بلاگری میخواهد وارد بلاگ خودش بشود و می بیند فیلتر شده است!= 

۴-وضعیت کاربران ایرانی وقتی موفق به عبور از فیلتر (زبانم لال!) می شوند!= 

۵-وقتی منتظر رسیدن ساعت دانلود رایگان هستند= 

۶-وقتی یک نرم افزار ۱۰۰۰ دلاری را کرک میکند و مورد استفاده رایگان قرار می دهند= 

۷-وقتی همینجوری کاملاً اتفاقی به یک مطلب بالای ۱۸ سال برخورد می کنند!= 

۸-وقتی همزمان دارند با چند نفر چت میکنند= 

۹-وقتی سرعت اینترنت را در بلاد کفر می بینند!= 

۱۰-وقتی کتابهای درسی را باز میکند= 

۱۱-کسری از ثانیه بعد از بستن کتاب و ورود به فیسبوک= 

۱۲-وقتی مزخرفات پ نه پ دیگران را میخواند و خودش هم چند پ نه پ سر هم می کند= 

۱۳-وقتی یک پ نه پ خطرناک و سیاسی می بینند!= 

۱۴-وقتی در حال بازدید از سایتهای همیشگی خود هستند و مادرشان و یا بدتر همسرشان از راه میرسد!= 

۱۵-وقتی توجیهات صد من یک غاز مسئولان در مورد برخورد لنگر کشتی و جویدن فیبر نوری توسط کوسه ها را می شنوند!= 

۱۶-وقتی یک فایل سنگین را با سرعت زپرتی دانلود می کنند= 

۱۷-وقتی پاسخ مسئولان محترم را در نهایت احترام می دهند!= 

۱۸-وقتی وی پی ان و فیلترشکن مجانی پیدا می کنند!= 

۱۹-وقتی موقتاً سیستم فیلرینگ از کار می افتد و همه سایتها در دسترس هستند= 

۲۰-وقتی در اینترنت با یک دختر که عکس یاهوی زیبایی دارد آشنا می شوند= 

۲۱-وقتی عاشق می شوند و از زندگی و درس و همه چیز می افتند!= 

۲۲-وقتی فکر کردن همینجوری دارند تریپ لاو می ترکونند!= 

۲۳-وقتی دارند امکانات و موفقیتهای خودشان را صادقانه توضیح میدهند!= 

۲۴-وقتی شکست عشقی میخورند!= 

۲۵-وقتی میفهمند که آن دختر در یاهو مسنجر در واقع پسر عمه خودش بوده است!= 

(تازه کلی شارژ ایرانسل و …هم واسش خریده بوده!!!) 

۲۶-وقتی شایعه ملی شدن اینترنت را می شنود!= 

۲۷-وقتی خبر شیرین ملی شدن اینترنت به گوشش میرسد!= 

۲۸-وقتی به اینترنت ملی ابراز علاقه می کند= 

۲۹-وقتی پیشنهاد استفاده از تبیان به جای فیسبوک میرسد!= 

۳۰-وقتی یک ایمیل یا اس ام اس اشتباهی برای کسی ارسال می شود و خیلی هم خفن است!= 

۳۱-وقتی آنقدر علاف بوده اند که تا اینجای نوشته را خوانده اند!= 

وب شهر 
“مسلمان نیست کسی که روی مودم وایرلسش پسورد می‌گذار،در حالی که همسایه‌اش شب بدون اینترنت می‌خوابد!

 

 

 







اومدم خونه 
پدربزرگم تا منو دید گفت : بالاخره یاد گرفتم sms بدم 
گفتم: جدی میگی؟! عمرن اگه یاد گرفته باشی! 
اینو گفتم و رفتم تو اتاقم 
چند ثانیه بعد یه مسـیج با این مـضمون از طرف پدربزرگم اومد: 
گـه نـخور...!!! 

************************************************** 

به علت گرانی سکه ، بانک مرکزی اقدام به چاپ کارتهای آفرین وصد آفرین برای جشنها و مراسم عروسی نمود. 

************************************************** 

به مامانم میگم یه مدتیه صورتم خیلی جوش میزنه... میگه نماز بخون ببین چه قدر پوستت خوب بشه! 

************************************************** 

۱۰۰ سالمم بشه هیچی اندازه اینکه اول صبح بیدار شم ببینم برف زمین رو سفید پوش کرده هنوزم جای لگد کسی روش نیفتاده خوشحال نمیکنه. 

************************************************** 

هایده خدا بیامرز ثابت کرد خوانندگی هیکل نمیخواد!!! سیاوش قمیشی هم ثابت کرد خوانندگی قیافه نمیخواد!!! اما،امــــــــــا حسن شماعی زاده ثابت کرد خوانندگی نه تنها قیافه و هیکل نمیخواد، بلکه نیازی به صدا هم نداره!!! 

************************************************** 

پدر: پسرم فکر کنم الان وقتشه کمی در مورد مسائل سکسی با هم حرف بزنیم 





پسر: باشه موافقم. خوب چی می خوای بدونی؟!! 

************************************************** 

حـتــی اگـــــه با معدل 11.99 مشروط بشی به اندازه اون لحظه ضد حال نمیخوری که بعد از نیم ساعت تایپ کردن سرتو بیاری بالا و ببینی کــــه کیبورد رو انگیلیسی بوده و تمام این مدت داشتی فارسی تایپ میکردی . 

************************************************** 

ناخن مصنوعی!!! مژه مصنوعی!!! مـوی سر مصنوعی!!! دماغ عملی!!! گونه ها تزریقی!!! ... ... ... لب ها تزریقی!!! ابروها تاتوی!!! رنگ پوست غیر واقعی و….!!! اما هنوز بانوهای دوست داشتنی سرزمینم در شگفت و شکایتند که چرا مرد واقعی پیدا نمی کنند!!!

 

 

 







صبحا که تو میخوابی ، من همیشه بیدارم 

تو خواب بد میبینی ، من دنبال یه کارم 

تو تنبلی و بدحال ، من خوشحالم و سرحال 

پاشو دیگه تنبل 

پیشاپیش صبحت بخیر 

______________ ______________ 

امیدوارم روزت رو با یه دنیا امید، یه بغل آرزو 

و یه عالمه انرژی مثبت شروع کنی… 

صبح نازت بخیر نانازم 

______________ ______________ 

صبحت بخیر عزیزم ، برات چایی بریزم؟! 

گولت زدم عزیز جون ، تو که نیستی خونمون!! 

خوب بیــــــــــد (صبحت بخیر عزیزم) 

______________ ______________ 

سلام ای وسیع جاری، ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران 
روزت به خیر باد 

سلام من 
به پیچکی که صبح دست سبز او 
به سوی آسمان بی کران دراز می شود 

______________ ______________ 

سلام من 
به آن پرند سپیده وشادمان 
که در سپیده با نسیم 
ترانه ساز می شود 

صبح زیبات بخیر 

___________ ______________ 

صبحت زیبا چرا من هر صبح خودم را در آینه تو سبز میبینم 
و تو خودت را در آینه من آبی 
بیا برویم باورمان را قدم بزنیم 
تا شانه های خیابان خیال کنند 
جنگل و دریا بهم رسیده اند 

______________ ______________ 

سلام ای طراوت همیشه! دوست دارانت را دریاب! 

ما آن بیدلانیم که دل خود را در افق های آبی ات می جوییم ! 

صبحت بخیر گلم 

______________ ______________ 

It makes me so happy, this is what i m gonna do 
Send a good morning sms right back to youuu 
Good Morning my Friend 
HAVE A BEARY GOOD MORNING 

______________ ______________ 

The sun rises into the sky with the warmest smile 
he wishes you a good morning, 
hoping that you have the perfect day. 
Take care & miss you. Gd morning 

______________ ______________ 

A night hug warms the heart 

a night kiss brightens the day 

and a gd morning to start your day! 

______________ ______________ 

Hello, wakup, Receive my simple gift of ‘GOOD MORNING‘ 
wrapped with sincerity, tied with care and sealed with a 
prayer to keep u safe and happy all day long! Take Care 

 

 

 







دخترها: 

بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند 

بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ... 

يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند. 


و اما پسر ها: 

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ... 

يه كم كه درس خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند 

و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون تموم ميشه 

حال ندارند برند بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون. 

همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي...

 

 

 







۱)دقیقا اون زمان که راننده تاکسی می خواهید سبقت بگیره حتما یه مسافر هست که بگه: آقا پیاده می شم!!! 



۲)هشتاد درصد امتحانات پایان ترم براساس کلاسی است که در آن غایب بوده ای!!! 



۳)اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری. وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری!!! 



۴)اونی که بیشتر از همه دوستش داری، عاشق اونی میشه که بیشتر از همه ازش تنفر داری!!! 



۵)کافیه یه بار تو کلاس، خونه یا مهمونی عطسه کنی تا ۶ قرن بعد هرکی مریض میشه و تورو می بینه میگه من از تو گرفتم!!! 



۶)وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره!!! 



۷)واژه های «جون مادرت!» دقیقا وقتی از دهنت می پرن که طرف مقابلت مادرش رو از دست داده!!! 



۸)هر وقت می خوای انگلیسی تایپ کنی کیبورد رو فارسیه و وقتی میفهمی که جمله رو تا آخر تایپ کردی!!! 


۹)همیشه وقتی می خوای «ست» بپوشی، یه تیکش تو رخت چرکاست!!! 



۱۰)پریدن فیوز برق با حساسیت مسابقه فوتبال رابطه مستقیم داره!!! 


۱۱)تمام ماه ظرفاتو می شوری، خشک می کنی، میذاری تو کابینت، درست روزی که مامانت میاد بهت سر بزنه کلی ظرف نشسته داری، پاک آبرومت میره!!! 



۱۲)هروقت همه چیز زندگیت سرجاشه، یه چیزی رو جای اشتباه گذاشتی که بعدا صداش درمیاد!!! 



۱۳)همیشه هوس همون غذایی رو می کنی که تو یخچال نیست!!! 



۱۴)میزان سنگ توی غذا با دندان های خراب و سست رابطه مستقیم دارد!!! 



۱۵)هر وقت میای در کنسرو ماهی رو باز کنی حلقه اش کنده می شه!!! 



۱۶)اگر تو یه اتوبوس پنجاه تا از بهترین نوع صندلی وجود داشته باشه، همیشه اون داغون داغونه سهم تو میشه!!! 



۱۷)اینترنت همیشه پرسرعت کار میکنه مگر اینکه شما کار مهم و واجبی داشته باشید!!! 



۱۸)همیشه ۹۹ درصد اول سریع دانلود میشه، یک درصد آخر قطع میشه!!! 



۱۹)فاصله شما با گیت سالن پرواز رابطه مستقیم داره با وزن باری که حمل می کنید و رابطه عکس داره با زمان باقی مانده تا پرواز!!! 



۲۰)دقیقا وقتی داری با بابت راجع به گرفتن ماشین حرف میزنی، تلویزیون یه برنامه پخش می کنه درمورد تاسف بارترین تصادف های تاریخ بشر با ماشین!!! 



۲۱)وقتی تزریقاتی ازت پرسید کی پنی سلین زدی فرقی نمی کنه که بگی ۶ سال، ۶ ماه، یا حتی ۶ ثانیه پیش، چون اون هوس کرده ازت تست بگیره و تو بیشتر درد بکشی!!!

 

 







يک روز جوجه رنگي گرفته بودم بعد شب شد ديدم خيلي تنهاست بعد حس مادرانه مرغ بهم دست داد بعد جوجه اوردم پيش خودم بخوابه بعد وقتي صبح بلند شدم ديدم جوجه له شده 

********************************** 

اعتراف ميکنم 15 سال پيش برا اولين باري که کشتي کج ديدم، از بالا رخته خواب پريدم رو داداش کوچيکه و بيچاره دو تا دنده و دماغش شکست. هنوزم مشکل تنفسي داره 


********************************** 


يه بار تو بچگي مداد نقاشيمو تيز کردم، ماهي قرمز عيد و توي تنگ به روش سرخ پوستا شکار کردم طفلکي ماهيه هنوز دلم براش ميسوزه 


********************************** 

اعتراف مي کنم وقتي 3-4سالمبود که کشف کردم خالم خواهر مامانم هست کلي ذوق مرگ شدم رفتم به دختر خالم گفتم مي دونستي مامانت خواهر مامان من ؟؟ گفت دروغ مي گي تازشم دروغ گو دشمن خداست . تا چند روز باهام قهر کرد بي جنبه 

********************************** 


اعتراف ميکنم بچه که بودم يه قورباغه رو از تو باغچه پيدا کردم و يهو حس پزشک بودن بهم دست داد و يه آمپول پر از آب بهش زدم بعد برا اينکه وَرَمِش بشينه جراحيش کردم بعد باند پچيش کردم و ولش کردم و کلي احساس آرامش وجدان کردم که قورباغه رو درمان کردم!! 

********************************** 


اعتراف ميکنم خيلي بچه که بودم آبجيم بهم گفته بود تو سرما هااا که ميکني بخار ميشه،اين بخارا ميره تو آسمون و ابر ميشه...منم تو روزاي سرد از درس و مشقم ميزدم ميرفتم ميشستم تو حياط ساعتها هاااا ميکردم که ابر شه برف بياد تعطيل شيم...!!!! 

********************************** 

اعتراف ميکنم بچه که بودم فکر ميکردم خر مگس همون خره که بالداره. واسه همين هر موقع کارتوني نشون ميداد که توش يه اسب بالدار بود من سريع ميگفتم اِ خر مگس. همه فکر ميکردن روانيم 


********************************** 


اعتراف مي کنم چندروز پيش ميدان قدس (تجريش ) بودم ،يک خانمي ايستاده بود هي ماشين مي آمد مي گفت سر يخچال من هم هي مي خنديدم ،شاکي شد گفت به چي مي خندي گفتم هيچي شما مي خواهيد بريد سر يخچال خوراکي هم برداريد با ماشين مي ريد خودش هم خندش گرفت. 


********************************** 


اعتراف مي کنم يه بار به جاي خمير دندون از کرم موبر استفاده کردم وقتي فهميدم که کار از کار گذشته بود ، دهنم گس شده بود ، با ناخن که رو دندون مي کشيدم يه لايه ازش کم ميشد ، بدنم مور مور مي شد 


********************************** 

يه دختر عمو دارم اسمش مهتابه همسن خودمه ، تقريبا 5 سالمون بود يه روز خونشون مهمون بوديم ، اين بنده خدا از بدو تولدش زن عموم موهاشو کوتاه نکرده بود تازه به موهاي دخترش هم خيلي مي نازيد ولي من موهام فر و کوتاه بود . تو اطاق داشتيم بازي مي کرديم يه دفه چشمم به يه قيچي افتاد ،جفتمون هم عشق آرايشگري ،افتادم به جون موهاش و به حالت زيگ زاگ موهاشو قيچي کردم کوتاه کوتاه ،بعضي از قسمتهاي سرش کاملا کچل شد اونم افتاد به جون موهاي من ، زن عموم که ميبينه صدامون درنميياد مياد تو اطاق ، اولش فکر کرد اشتباه ديده ،ما دو تا هم مثل عقب افتاده هاي ذهني بروووبر نگاش مي کرديم ، يه دفه زن عمو شروع کرد به جيغ کشيدن تازه هي خودشم ميزد ماهم که ترسيده بوديم با تمام توان گريه کرديم تازه به تقليد از زن عموم خودمونم ميزديم منم که خيلي از حرکات زن عموم ترسيده بودم تواين هيري ويري هم خودمو مي زدم هم دختر عموم مهتابو ...تازه جيغم مي کشيدم کلا ديووونه شده بودم . 


********************************** 


مادر بزرگي داشتم که سالهاست عمرشو داده به شما.يادمه هميشه تو کشمکشهاي بچگانه ما فقط طرف خواهر کوچکتر و حسود ما را ميگرفت و خواهر هم که تا ميتونست با اطمينان از حمايت دايمي اون خدابيامرزحرص ما را در مياوردو به اندک بهانه ميزد زير گريه هاي غالبا تصنعي و صداي گريه اش هم خيلي منحصر بفرد و دقيقا تکرار کشدار يک کلمه دو حرفي بود. هـــــــــــــي ! هــــــــــــي! منم يه روز خباثت را به کمال رسوندم و رفتم يواشکي سروقت کيف مدرسه اش و بالاي تمام صفحات کتابهاي درسيش فقط يک کلمه نوشتم هــــــــــــــــي! وهمين کار را تو بقيه کتابهاي دم دست حتي کاتالوگ زود پز و مجله بوردا هم صفحه به صفحه انجام دادم! تا مدتها وقت و بي وقت بدون دليل ! صداي هي هي گريه خواهرم ناگهان بلند ميشد حتي وقتي خونه نبودم!! خب البته در پاداش اين عمل کم کتک نخوردم از دست بزرگترا اما همين باعث شد کوک صداي گريه خواهره کم کم عوض بشه ! اخيرا يکي از همون کتابها که سالها تو زير زمين خانه پدري خاک خورده بود اتفاقي بدستم افتاد خيلي از کار احمقانه دوران نوجوانيم شرمنده شدم 

********************************** 


اعتراف ميکنم 5، 6 سال پيش نصفه شب خوابم نمي برد . همينجوري زد به سرم برم پيش مامان بابام بخوام . رفتم تو اتاق . اومدم بخوابم ديدم بيني ام کيپ شده گفتم بذار بازش کنيم تو خواب خفه نشيم دي: . خلاصه يه انگشتمو گذاشتم جلوي بيني ام . همزمان با اين که فوت کردم راه تنفسي باز شه شانس يه ماشين تو خيابون دستشو گذاشت رو بوق . منو ميگي فک کردم صدا بوقه از دماغه منه . ترسيدم هرچي انگشت تو دست و پا بود رو فرو کردم تو دماغم صداش قطع شه. خلاصه 2 ديقه داشتم به تلاش ادامه ميدام که تازه فهميدم چي شده 


********************************** 


آقا من کوچيک بودم خيلي ريز بودم. خونه تعريف مي کنن قديما خيلي رقاص بودم يعني وسط شام و نهار با تبليغات تلويزيون خونواده رو سرگرم ميکردم آقا بگذريم يه روز يکي از فاميلا مُرد. رفتيم تشييع جنازه تو اوجش همه تو کله هم ميزدن از خجالت هم در ميومدن که ما اون گوشه صداي ماشين عارفي رو شنيديم که يه اهنگ تو مايه هاي باباکرم گذاشته بود خلاصه ما و اين بچه هاي هم سن و سال اون گوشه گرد شديم مارو انداختن وسط يه دل سير رقصيديم. خيلي سرخوش بوديم آقا خيلي. 

********************************** 

اعتراف ميکنم چندين سال پيش ، کل خانواده امو که شامل پدر و مادرم ، برادرم همراه با خانمش که تازه عروسي کرده بودن و همچنين پدر بزرگ و مادر بزرگمو به زور جمع کردم تا ازشون عکس بگيرم ، زن داداشم رفت آرايش کرد و همگي بعد 10 دقيقه لباس عوض کردن شيـک وايسادن ،منم اصرار داشتم که به همديگه بچسبن تا عکس قشنگ بشـه ، ( چون ته تغاري و يکي يدونه بودم همه هر کاري مي گفتم انجام مي دادن ) خلاصه گفتم 3......2......1 و يه دفه پارچ آب يخي رو که کنارم گذاشته بودم با تمام توان ريختم روشون ، بيچاره ها 30 ثانيه اي طول کشيد تا از شوک دربيان ...... بيچاره پدر بزرگم که تو مرکز قرار داشت چون فيگور خنده گرفته بود نيم ليتر آب خورد 

********************************** 


اعتراف ميکنم 6،5 سالم بود با هزار بدبختي يه ترقه براي اولين بار گير آوردم حسابي هم کنجکاو بودم که چه صدايي داره ، مادر بزرگم داشت نماز مي خوند همونطور که ايستاده بود گذاشتم پشت چادرش و ناگهان ترقه با صداي بلندي ترکيد مادر بزرگ بيچاره ام همونطور که ايستاده بود به حالت سيخ افتاد زمين و غش کرد ، مامانم با ترس اومد تو اطاق گفت صداي چي بود منم که ترسيده بودم و حسابي هول کرده بودم گفتم : مامان بزرگ گوزيـــد ، مامان بزرگ گوزيـــد .... بيچاره مادر بزرگم دراثر افتادن دستش از دو جا شکست 



********************************** 

اعتراف ميکنم پسر داييم که کوچيک بود رو ميبردم تو اتاق بعد ميشتم جلوش دعواش ميکردم تا ميومد گريه کنه ميخنديدم اونم ميخنديد حالا هي اينکارو تکرار ميکردم 
آخرش خنده جواب نميداد و ميزد زير گريه 

********************************** 


اعتراف ميکنم يه بار که سوم يا چهارم دبستان بودم رفتم دفتر بخرم ، به فروشنده گفتم آقا يه دفتر 60 برگ بده ، خريدم اومدم بيرون شمردم 58 برگ بود رفتم تو مغازه گفتم آقا اينو عوض کن برگهاش کمه ....!!!!!!!

 

 

 







پسرها 
سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي 
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد 
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن 
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن 
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه 
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن 
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده 
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن 
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن 
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه 
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت 
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست 
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟ 
سن 27 سالگي : آخيش 
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ:>>:>>:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 
دخترها 
سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم 
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي 
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن 
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث 
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن 
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست 
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم 
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط 
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه 
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن 
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه 
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه 
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله 
سن 27 سالگي : آخيش 
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي

 

 

 







1) قبل از ازدواج وزن ایده*آل با چهره*ای بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوی. 
نتیجه گیری اخلاقی: آمادگی بدن در مقابله با روزهای سخت! 


2)قبل از ازدواج ایستادن در صف سینما و استخر، بعد از ازدواج ایستادن در صف شیر و گوشت. 
نتیجه گیری اخلاقی: آموزش ایستادگی! 


3)قبل از ازدواج تعطیلات رفتن به دیزین واسكی، بعد از ازدواج در تعطیلات شست و شوی خانه و لباس. 
نتیجه گیری اخلاقی: پر شدن اوقات*فراغت! 


4) قبل از ازدواج نوشتن كتاب شعر و رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس. 
نتیجه گیری اخلاقی: شهرت بادآورده! 


5) قبل از ازدواج صحبت تلفنی بی**محاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفی حتی برای ده دقیقه. 
نتیجه گیری اخلاقی: حفظ عضلات صورت! 


6)قبل از ازدواج رفتن به سفرهای هفتگی، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارك سر كوچه.* 
نتیجه گیری اخلاقی: در امنیت كامل به سر بردن!

 

 

 







1- داماد خَچَل : سن بين 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشيده، جسارت بسيار ، حماقت فراوان ، زود پشيمون ،زود رنج ، قرباني عواطف زودگذر يا مبادلات خانوادگي ، بچه اش از خودش بزرگتر 

2- داماد مَچَل : سن بين 19تا25 سال ، ژيگولي ، دانشجو ، سرباز ، رفيق باز، وابسته به پول بابائي ، بيکار ، آينده دار، توي هر دامي که براش پهن کنن تلپي ميفته ، کيس مناسبي براي تور شدن، کم ظرفيت، يکي ميزنه يکي ميخوره ! 

3- داماد هَچَل : سن بين 25 تا 29سال، رسيده، حاضر آماده ، داراي کار و بار، فارغ التحصيل ،با کارت پايان خدمت، داراي شکستهاي عشقي فراوان، بسيار با تجربه ، دم به هرتله اي نميده ، عصا قورت داده ، کمي کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولي رضايت نميده! 

4- داماد کَچَل: سن بين 30 تا 37 سال ، گرفتار، درگير، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضي به رضاي خدا، مسئوليت پذير، درپي رفاه خانواده ، داراي کار و بار و خانه، قسمت هرکي بشه مبارکه !!! 

 

 

 







 متولدین فروردین ماه : 

به سوی من بیا 
تا تو را حس کنم 
و دنیا خواهد دید 
داستان عشقی سوزان را 
که شعله اش در قلب من خواهى بود 

به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها و پرنسس ها سر می کند. 
قلبا عاشق است و در عشق پا بر جاست 

متولدین اردیبهشت ماه : 
عشق را در چشمان من بنگر 
چهره ی بر افروخته ام را ببین و عشق را حس کن 
به صدای نفس های من گوش کن 
و بشنو ترانه ی عشق را 

عاشقی بی قرار است و کمرو ولی پر شهامت. 
موسیقی بر او تاثیر فراوان دارد 

متولدین خرداد ماه : 
با من به رویا بیا به رویای عشق 
بیا تا بر فراز بلندترین کوه گام نهیم 
بیا تا در ژرف ترین اقیانوس شنا کنیم 
بیا تا به دورترین ستاره ها پر کشیم 
بر عشق ما هیچ چیز ناممکن نیست 

بهترین عاشق دنیاست و گفتارها و دل او پر ز رویاهای عاشقانه است. 

متولدین تیر ماه : 
بهشت هیچ است 
در برابر گام برداشتن در کنار تو 
در شبی زیبا 
زیر نور ماه 

دلی نازک و پر ز محبت دارد و از دل سوختن می هراسد 

متولدین مرداد ماه : 
گویی خورشید گرمای خود را از دست داده است 
و گل های سرخ عطری ندارند 
و ستارگان دیگر نمی خوانند 
آن گاه که چشم می گشایم و می بینم 
با تو نیستم 

عاشق پیشه است و بی عشق زندگی نمی کند 

متولدین شهریور ماه : 
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم 
شاید به نظر برسد که نمی توانم عاشق باشم 
شایى به نظر برسى که حتی نمی خواهم عاشق باشم 
ولی نه در برابر عشقی مانند عشق من به تو 
که تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم نگاه خواهم داشت 

عشق او شعله ای کوچک ولی جاودان است و در پی عشقی حقیقی است. 



متولدین مهر ماه : 
با پر شورترین گفتارهای عاشقانه 
با ماجراهای عاشقانه ای که خواهیم داشت 
با فداکاری هایم در راه عشق به تو 
خواهی دید که چگونه دوستت دارم 

در امور عشقی ورزیده است و زندگی اش پر ز ماجراهای عاشقانه است . . . 
زن متولد مهر عشق خود را در عمل نیز به اثبات می رساند. 


متولدین: آبان ماه 
در التهاب شنیدن ترانه ی گام های تو هستم 
که به سوی من می آیی 
و عاشقم بر انتظار آن لحظه که تو را در کنار خود حس کنم 
دوستت دارم 

هیجان عشق برای او زیبا و پر جاذبه است و در عشق صادق است. 


متولدین آذر ماه : 
نجوایی از سوی تو 
نگاهی کوتاه از تو 
لبخندی شیرین بر لبان زیبایت 
و من خود را غرق در عشق می یافتم 

خوش بین است و راستگو. شاید نگاهی شاعرانه به عشق داشته باشد. 


متولدین دی ماه : 
روزها ماه ها و سال ها می گذرند 
و شاید هیچ چیز عوض نشود 
جز من 
که بیش از پیش عاشق گشته ام 

شاید در ظاهر بی احساس باشد ولی قلبی گرم و پر ز عشق دارد. 


متولدین بهمن ماه : 
می خواهم آزاد زندگی کنم 
بسان پرندگان مهاجر 
ولی قفسی ساخته از عشق تو 
جایی است که همواره رو به آن خواهم داشت 

عشق خود را دیر ابراز می کنى و عاشق آزادی است. اولین عشق او قلبش را به تپش در می آورد و هرگز فراموش نخواهد شد. 



متولدین اسفند ماه : 
من آنی نیستم 
که بی عشق زندگی را سر کنم 
آن گاه که در رویایی عاشقانه هستم 
و چشمانم را می گشایم 
و عشق رویایی ام را در تو می بینم 

در عشق بی نظیر است.جذاب و پر نشاط است.احساساتی و رویایی اس

 

 







 امريکا: 
جنس: دختر 

مکان: شمال اورگان، غرب ولايات المتحده 

سن: بين بيست تا بيست و پنج 

تحصيلات: فوق ليسانس رشته زيست شناسي، ليسانس بيوشيمي، دانشجوي دکتراي ميکروبيولوژي 

موضوع پايان نامه: تاثير ميکرو ارگانيک هاي هوازي در محافظت گياهان شاخه کريپتوناموس در برابر گرمايش جهاني 

يک صحنه در حال فعاليت: دراز کشيده روي سينه، پاها باز … در حال فيلمبرداري از تغييرات سبزينه يک گياه 4.5 سانتي متري در اراضي حفاظت شده نوادا… به مدت 7 ساعت. 

فعاليت هاي اجتماعي: عضو انجمن طرفدارن محيط زيست دختر زير سي سال غرب آمريکا، عضو گروه حاميان طبيعت وحش اورگان، سخنران اجلاس ماهيانه گروه دانشجويان حافظ محيط زيست، عضو انجمن فارغ التحصيلان ارشد زير سي سال، صاحب سايت اجتماعي "فمينيست هاي مذکر گرا" ، شعار نويس گردهمايي هاي بزرگ کاليفرنيا…. 

آخرين باري که يک مجله مد را ورق زد: سه سال پيش…وقتي که در اتاق انتظار دفتر يک وکيل زن نشسته بود. 

نوع لباس: شلوار جين..کفش کوهنوردي..تي شرت سفيد با نوشته Peace Now 

نوع آرايش: ترم سوم دانشگاه فهميد مانيکور پديکور چيست!! 

قد: مايکل جکسون منهاي 20 سانت 

تاثير وزني: روي کاپوت بيفتد موتور پايين مي آيد 

تعداد اس ام اس دريافتي: روزي سه تا 

موضوع قالب اس ام اس: "رسيدي خونه عزيزم؟" 

موضوع جالب روي دست: موي بلند در ناحيه ساعد 

موسيقي مورد علاقه: کانتري 

بيماري يا نارسايي: عطسه زياد موقع طلوع آفتاب 

محتويات داخل کوله: دستمال کاغذي، گوشي موبايل بلک بري، لپ تاپ، دفتر يادداشت، عينک دودي، دو سه تا خودکار، يک هندبوک رفرنس گياه شناسي.. بليط مترو 


ايران : 

جنس: دختر 

مکان: شمال غرب تهران، ايران 

سن: بين بيست تا بيست و پنج 

تحصيلات: فوق ديپلم برق حسابداري يا دانشجوي ليسانس کامپيوتر شاخه نرم افزار پيام نور يا علمي کاربردي 

موضع پايان نامه: تاثير زبان برنامه نويسي C پلاس پلاس بر روابط دختر و پسر 

يک صحنه در حال فعاليت: دراز کشيده به پشت روي تخت، با خودکار اشعار ترانه جديد امينم روي ساعد دست نوشته مي شود. 

فعاليت هاي اجتماعي: تجمع در يک 206 با همکلاسي ها و کل کل دست فرمان با پسري که تويوتا کمري دارد.

آخرين باري که يک مجله مد را ورق زد: ديشب، ساعت دوازده و نيم…. در خانه دانشجويي دوستان و همين الان

نوع لباس: شلوار پلنگي گشاد، تي شرت مشکي با عکس "50 سنت" ، کتاني به سايز 52 

نوع آرايش: 

لب : بريتني 

مو: کامرون دياز 

تتو ابرو: آنجلينا جولي 

سايه: شقايق فراهاني 

سينه: رنه زوئلنگر 

قد: يک چهار پايه + 20 سانت 

تاثير وزني: روي کاپوت ماشين بيفتد…. دوباره بر مي گردد بالا ! 

تعداد اس ام اس دريافتي: روزي 167 تا 

موضوع قالب اس ام اس: جغرافيا،فمينيسم، حکومت، لباس، جک، جواهر شناسي، عشق، روابط زن و شوهر، شب، ،سلامت جسمي روحي و کلمات قصار آنتوني رابينز 

موضوع جالب روي دست: جاي تيغ روي مچ 

موسيقي مورد علاقه: هيوي متال 

بيماري يا نارسايي: سوء تغذيه، ميگرن مزمن، افسردگي شديد، زخم معده، پوکي استخوان، ريزش مو، عرق کف دست، پرخاشگري 

محتويات داخل کوله: کبريت، چاقو، ام پي تري پلير، گيم دستي پلي استيشن، لاک ناخن، استون، رژ، جزوه دانشگاه،مهره مار، يک اتود، سي دي آهنگ هاي رضا پيشرو و زدبازي، يک بسته اولترا لايت 

 

 

 







 گویند مریدان شیخ همگی از برای ساختن هیکل شش تکه به باشگاه بادی بیلدینگ شدندی! خود شیخ چند سالی در باشگاه مشغول هارتل بودی. تا مریدان بدید بسیار مسرور گشت و به استقبالشان رفت . 

یکی از مریدان دختر باز خدمت شیخ عرض کرد : یا شیخ ! بر ما بگو با کدامین دستگاه کار کنیم تا دختران و دافان را تحت تاثیر قرار داده مخشان را بزنیم ؟؟؟ 

شیخ بی درنگ فرمود : ای مرید ! در میان دستگاهها هیچ دستگاهی مانند دستگاه خود پرداز دختران را تحت تاثیر قرار ندهد !!! 

مریدان از این حکمت دانی شیخ روانی شده آنقدر روی تردمیل دویدند تا به دیار باقی شتافتند 
================================ 
شیخ را گفتند یارانه ی نقدی چیست؟ 

فرمود: 

حلوای نسیه! 

و مریدان بگریستندی...! 
====================== 
شیخ را گفتند : 

جنگ نرم چیست؟ 

فرمود جنگی که سفت نباشد...! 

و مریدان از پاسخ شیخ درشگفت شدندی...! 
=============================== 
شیخ را گفتند ادب از که آموختی؟ 

فرمود از بابام! 

و مریدان در شگفت شدندی و گریستندی...! 

شیخ فرمود: زهرمار...! 

چیه من هرچی میگم شما گریستندی...! 

و مریدان غش غش خندیدندی...! 
============================ 
شیخ را گفتند اینترنت در ایران به چه مانند است؟ 

فرمود: زنبور بی عسل! 

و مریدان سخت گریستندی...! 
================================ 
و نیز آورده اند روزی شیخ را گفتند : 

در اینترنت سایتها از دولت حمایت کنندی! 

شیخ درآنان نگریست و فرمود: 

سایتها اگر راست می گفتندی که فیلتر شدندی! 

و مریدان نعره ها کشیدندی و سر به بیابان گذاشتندی...! 
=========================================== 
شیخ را گفتند: « وزیر خارجه وارد اوگاندا شد»! 
شیخ فرمود: 

کبوتر با کبوتر باز با باز...! 

و مریدان سر به بیابان گذاشتندی...! 
============================= 
روزی شیخ به گشت و گذار در نت همی پرداخت و لکن سرعت اینترنت ایران به سرعت الاغ پیر لنگ لوکی می مانست که کُره ای در شکم دارد و باری بر کول! 

پس هیچ سایتی نبود مگر آن که تا لود شدنش شیخ چهار رکعت نماز همی گذاردی. 

نوبت به لغت نامه دهخدا برسید . شیخ به انگشت تدبیر اینتر بزد و … 

بالا آمد آن صفحه ی نحس شوم *** دق دهنده ی مردم مرز و بوم 

پس شگفتی مریدان را درگرفت. شیخ را پرسیدند : یا شیخ این لغت نامه ای بود. این دیگر چرا ؟ 

شیخ بگریست … 

لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطی داشت به سیاست و پو.ر.نو 

که چنینش کردند پیلتر و مسدود *** گناه دهخدای ادیب دیگر چه بود ؟ 

و مریدان آنقدر بگریستند و نعره کشیدند تا تسمه موتورشان بسوخت. 

================================================ 
مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد: یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی. 

شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند. 

حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو! 

و مریدان همی گریستند. 
============================ 
گویند مریدی شیخ را گفت: 

آب گران شد! 
برق گران شد! 
گاز گران شد! 
یارانه ها رو نقدی کردند! 
نان گران شد! 
... … … تخم مرغ گران شد! 
چند هزار میلیارد تومن کلاهبرداری شد!! 
دلار 2100 تومان شد !! 
سکه یک میلیون تومان شد !! 
و ما تنها کاری کردیم این بود که جک ساختیم … جک ساختیم … و خندیدیم و خندیدیم 

و شیخ بی درنگ صبر از کف بدادندیُ فقط بخندیدیُ شیون فرمودندیُ بر سَرِ مُریدان بکوبندی 
=========================================================== 
شیخ به پاره ای از مریدانش دستور داد تا برای رسیدن به صبر، چهل روز در 

بیابان معتکف بشدندی، مریدان شوریده حال شدندی و از شیخ پرسیدندی که 

یا شیخ، راه دیگری هم برای به دست آوردن صبر موجود باشد؟ 

شیخ فرمود آری یک ساعت استفاده از اینترنت پر سرعت ایران!!! 

مریدان همی نعره ای کشیدندی و راه بیابان پیش گرفتندی!!

 

 







 1- هميشه از نام خانوادگي شما استفاده مي‌شود. 

2- مدت زمان مكالمه‌ي تلفني شما حداكثر30 ثانيه است. 

3- براي يك مسافرت يك هفته اي تنها يك ساك كوچك دستي نياز داريد. 

4- در تمام شيشه هاي مربا و ترشي را خودتان باز مي‌كنيد. 

5- دوستان شما توجهي به كاهش يا افزايش وزن شما ندارند. 

6- جنسيت شما در موقع مصاحبه‌ي استخدام مطرح نيست. 

7- لازم نيست كيفي پر از لوازم بي استفاده را همه جا به دنبالتان بكشيد. 

8- ظرف مدت 10دقيقه مي‌توانيد حمام كنيد و براي رفتن به مهماني آماده شويد. 

9- همكارانتان نمي‌توانند اشك شما را در بياورند. 

10- اگر در 34 سالگي هنوز مجرديد، احدي به شما ايراد نمي‌گيرد. 

11- رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبيعي است. 

12- با يك دسته گل مي‌توانيد بسياري از مشكلات احتمالي را حل كنيد. 

13- وقتي مهمان به خانه‌ي شما مي‌آيد لازم نيست اتاق را مرتب كنيد. 

14- بدون هديه مي‌توانيد به ديدن تمام اقوام و دوستانتان برويد. 

15- مي‌توانيد آرزوي هر پست ومقامي را داشته باشيد. 

16- حداقل بيست راه براي بازكردن در هر بطري نوشابه‌ي داخلي يا خارجي بلد هستيد. 

17 - ضرورتي ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشيد. 

18- و بالاخره روزي يك پيرمرد موفق خواهيد شد.

 

 

 







 به سلامتي کسي که وقتي بردم گفت : 

اون رفيــــــــــــــــــــــــق منه ....... 
وقتي باختم گفت : من رفيـــــــــــــــــــــــــــقتم ...... 

*به سلامتي درياچه اورميه... 
نه بخاطر اينكه مظلومه فقط به خاطر اينكه هيچ وقتي اجازه نداد كسي توش غرق بشه... 

*به سلامتي‌ اون بچه‌اي که شيمي‌ درماني کرده همه ی موهاش ريخته، 
به باباش ميگه بابا من الان شدم مثل رونالدو يا روبرتو کارلوس؟ 
باباش ميگه قربونت برم از همه اونا تو خوش تيپ تري .... 


*به سلامتي اونايي که به پدر و مادرشون احترام ميذارن و ميدونن تو خونه اي که 
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نميشوند . 


*به سلامتي همه باباهايي که رمز تموم کارتهاي بانکيشون شماره شناسنامشونه... 


*به سلامتي مادر که بخاطر ما هيكلش به هم خورد. 


*به سلامتي کسي که ديد تو تاکسي بغليش پول نداره 
به راننده گفت :پول خورد ندارم مال همه رو حساب کن....! 


* به سلامتي بيل! 
که هرچه ‌قدر بره تو خاک، بازم برّاق‌تر مي‌شه. 


* به سلامتي سيم خاردار! 
که پشت و رو نداره 


* به سلامتي اوني که بي کسه، ولي ناکس نيست 


* به سلامتي اوني که باخت تا رفيقش برنده باشه 


* به سلامتي آسمون که با اون همه ستاره اش يه ذره ادعا نداره 
در حالی که يه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرويس کرده 


*به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌... انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی 


* به سلامتی اونایی که 
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...* 
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن... 



* به سلامتی مداد پاک کن 
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه... 



* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست 
ولی هنوزم شکستن بلد نیست... 



*به سلامتی مادر... 
که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه... 



*به سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برف و بارون میمونن زنگ میزنن ولی هم دیگه رو ول نمیکنن 



* گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت کنم.......... 

به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند....
 
 
 
 
 
 

 







 چه لُنگ خوش رنگی، چه آرایشی داری 


چه تیم داغونی، چه آرامشی داری 


وقتی کاشانی نیست ...که دیگه به تو فکر کنه 


روزی 100 بار زنگ بزنه تورو چک کنه 



راستی شنیدم تو از استیلی خسته شدی 


... شنیدم به مصطفی دنیزلی وابسته شدی! 


به مصطفی کچلتون مبارک باشه 


اصن مگه میشه سلیقه ی شما بد باشه؟!! 


میگن با نصرتی خوشی، خوب خدا رو شکر!!! 


یکی پیدا شد و دل شما رو بُرد!!! 


تو هم که واسه رسیدن به ما بی امیدی 


تا جایی که یادمه هی دنبالمون می دوییدی 


بذار بگم حالا که میبَریمت راحت بی لیاقت 


ثابت کردی لُنگی هستی ولی دیدی طاقت 


نیاوردی و میخوای زودی تیمتو عوض بکنی و 


خیلی راحت تو آبروی خودتون بُردی . . . 

دیگه برو، فکر اس اس نباش و راحت 


با هر تیمی هستی باش، منم واسه تو دارم 


همه اس اسیا یه جورایی آشنان با تو 


با این که بُردین، ولی باز شانس با توست 


چون ما حالیمونه حرمت نون و نمک 


با اینکه همه حرفای تو دروغ بود و کلک 


ما که همه رو بردیم، خوب میگیم لُنگ هم روش 


میتونی این موزیک رو بدی با صدای بلند گوش 


میدونی امثال تو، دور اس اس پُرن، کو؟ 


اون که مثل فرهاده و من بی تابشم 


اون که به چشم نیاد بزرگترین سوتیاشم 


حتی به بدترین شکل بزنن زیر آبشم 


بازم دونسته با گل زدنش خوشحال بشم 


اون که به یادش من روی پاهام ایستاده شم 


صداش میزنم امّا نیست دیگه خیالشم


من تو فکر اون و میدونم باز میاد پیشم . . .

 

 







 مردی پس از 15 سال از زندان فرار میكنه . 

او مقابل خانه ای نگاه میكنه تا بتونه پول و اسلحه گیر بیاره ولی در اونجا زن و مرد جوانی رو در رختخواب پیدا میكنه . 
ابتدا مرد جوان رو به صندلی طناب پیچ میكنه 


سپس خانم خوشكله رو به صندلی میبنده و نزدیك میشه و بوسه ای به گردنش میزنه و میره حمام تا دوش بگیره. 

مرد جوان به همسرش میگه : گوش كن عزیزم این مرد از لباسش معلومه كه مدت زیادی رو در زندان بسر برده و حتما 
اونجا هیچ زنی رو ندیده من دیدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو س-- داشته باشه مقاومت نكن اونو 
راضی كن با اینكه میدونم برات چندش آوره ! ببین این زندانی خیلی باید خطرناك باشه و اگه عصبانی بشه جفت مون 

رو میكشه. قوی باش عزیزم و بدون خیلی دوستت دارم. 

همسرش پاسخ میده : او گردن منو ماچ نكرد! اون در گوش من گفت كه همجنس گراست و معتقده كه تو خیلی نازی واز من پرسید كه وازلین داریم و من گفتم كه در حمام میتونه پیدا كنه . پس عزیزم قوی باش و بدون من هم خیلی دوستت دارم...

 

 







 دخترا بعد از قهر با دوست پسرشون به شدت قاطي ميكنن بعضي ها... 

1-تا يك سال با همه و خودشون هم قهرن. 

2-تا يك هفته گريه ميكننن.(اگه ضيدشون پيچونده باشدشون اين مدت تمديد ميشه) 

3-خودزني ميكنن.(جرات خودكشي ندارن) 

4-خودشونو تو اتاقشون حبس ميكنن 

5-دست به دامن خدا و پيغمبر ميشن كه دوباره با طرف آشتي كنن. 

6-سي ثانيه بعد از قهر به پسره زنگ ميزنن.(معمولاٌ ميگن كه اشتباه شده و ميخواستن شمارة خونه عمشونو بگيرن) 

7-تا وقتي رو به موت شن غذا نميخورن. 

و خيلي كاراي ديگه كه نميشه همشو گفت. 

حالا پسرا: 

پسرا هم مثل دخترا عكس العمل متفاوتي دارن. 

1-يه جشن تپل راه ميندازن.(از دست هيولا راحت شدن) 

2-عين خيالشون نيست.(ارزش فكر كردن ندارن) 

3-با رفيقاشون ميزنن بيرون. 

4-ميرن خونه يه شام توپ ميخورن.(سر و كله زدن با اينا انرژي زيادي ميخواد) .....

 

 

 







 آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سر و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتونو به سر و صورت حساس من نمالید ! 

خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای دبی شیر شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! 

پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد! 

مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! جیش کنی تو شلوارت! 

خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی" بچه سوسک مرده" بدهد. 

آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم! 

 

 

 







 چند تا اسم زيباي دخترونه: 


1- ستاره: شبا مياد بيرون ؛ 

به همه چشمک ميزنه!! 

2- سحر: دم صبح مياد ؛ 

معلوم نيست شب قبل کجا بوده !! 

3- سايه: هميشه زير پاته ؛ 

خيابون و خونه واسش فرقي نداره 

4- هديه: به همه ميده ، 

اگه نگيريش از دستت رفته!! 

5- راضيه: نيازي به توضيح نداره! 

6- آرزو: همه مي کنن 

7- سيما: تا لختش نکني کاري بهت نداره! 

8- مينا : بايد باهاش ور بري تا خنثاش کني! 

9- عسل: همه مي خوان بخورنش! 

10- بهار: تا مياد همه مست مي شن! 

11- باران: تا مياد خيست مي کنه! 

12- مژده : هرجا نگاه کني 

مي بيني افتتاحش کردن!! 

13- ندا : تا ميده بايد بگيريش! 

14- دريا: تا ازش چيزي بخواي 
صداشو بلند میکنه!

 

 







 

 

 ولنتاین مبارک ، همراه یک بغل گل رز ، یک سبد ستاره و یک دنیا آرزوی شادباش 

     


آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت ، عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت . روز ولنتاین مبارک 

     


نمیگم دوستت دارم ، نمیگم عاشقتم ، میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . . . (روز ولنتاینت مبارک عزیزم))) 

     

قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ، مرا در خود کشیدی برمودای من !!! (ولنتاین مبارک) 

 

     

اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی ، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی ، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی . روز ولنتاین مبارک مبارک . . . 

 

     

امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه . ولنتاین مبارک باشه عزیزم 

 

     

سلام ببخشید پول نداشتم برات خرس و قلب بخرم به مناسبت روز ولنتاین ، فقط همین یه اس ام اس رو توسنتم برات بفرستم تا بدونی که همیشه دوستت دارم . امیدوارم این روز ، روز ولنتاین برات مبارک و با برکت باشه . 


 

     

میدونی ولنتاین یعنی چی ؟ یعنی اینکه یادمون باشه یه عاشق واقعی باید فقط به یه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم عاشقانه عاشقش باشه 

 

     

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند 

 

     

می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .ولنتاین مبارک 

 

     

هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت….هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت….پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت… 

 

     

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ” دوستت دارند، مثل ” ع ” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه روز مثل ” ی ” یارت بشن. 

 

     

حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی… 

 

     

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی 

 

     

شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی 

 

     

مهر یه چیزیه مهربونی یه چیز دیگه، عشق یه چیزیه عاشق شدن یه چیز دیگه، قلب و دل یه چیزیه اما توی قلب تو جا شدن یه چیز دیگه 

 

     

آسمونتم می توانی همیشه بارونو تو چشمام ببینی. زمین مال زمین خوارها ،فضا مال فضا پیماها ، فقط تو مال من 

 

     

همه زندگی فقط ۳روزه : اومدن – بودن – رفتن . من خودم نخواستم بیام ولی خودم می خوام که باشم اونم فقط به خاطره تو وقتی هم که دیگه نباشی منم میرم 

 

     

زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می گذرد… آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد 

 

     

مبادا گفته باشی دوستت می دارم دلت را می بویم مبادا شعله ای در آن نهان باشد 

     

گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری گفتی نمیخواهی ببارم عشق اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری 

 

     


باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد 

 

     


دبیر فارسی بودم نامت را اولین غزل از صفحه کتابها می نهادم اگر دبیر جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش میکردم تا معادله محبت پدید آید اگر دبیر هندسه بودم ثابت می کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت 

 

     


روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از دست دادن تو 

     

من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام

 

     


 

 

 

 

 

 

 







 بیمار به دکتر: من افسرده ام

دکتر: متاهلی؟

بیمار :بله

دکتر: من خودم هر وقت این حس بهم دست میده با زنم از

اون کارا میکنم و زود خوب میشم...

بیمار میره وبعد از چند روز برمیگرده و میگه: آقای دکتر دستت درد

نکنه.خیلی بهتر شدم.فقط یکم خونتون بد مسیره ... !

 

 

 

 







 >> پند اول 
>>.بوقلموني،گاوي بديد و بگفت: در آرزوي پروازم اما چگونه ، ندانم 
>>گاو پاسخ داد: گر ز تپاله من خوري قدرت بر بالهايت فتد و پرواز كني 
>>بوقلمون خورد و بر شاخي نشست 
>>تيراندازي ماهر، بوقلمون بر درخت بديد 
>>تيري بر آن نگون بخت بينداخت و هلاكش نمود 
>>نتيجه اخلاقي 
>>با خوردن هر گهي شايد به بالا رسي، ليك در بالا نماني 
>> 
>> 
>>پند دوم 
>>.گنجشكي از سرماي بسيار قدرت پرواز از كف بداد و در برف افتاد 
>>.گاوي گذر همي كرد و تپاله بر وي انداخت 
>>.گنجشك ز گرماي تپاله جان بگرفت و به آواز مشغول شد 
>>.گربه اي آواز بشنيد، جست و گنجشك بدندان بگرفت و بخورد 
>>نتيجه اخلاقي 
>>. هر كه گندي بر تو انداخت، حتماً دشمن نباشد 
>>.هر كه از گندي بدر آوردت، حتماً دوست نباشد 
>>.گر خوشي، دهان ببند و آواز، بلند مخوان 
>> 
>> 
>>پند سوم 
>>خرگوش از كلاغي بر سر شاخه پرسيد 
>>كه آيا من نيز ميتوانم چون تو نشسته ، كار نكنم؟ 
>>كلاغ پاسخ داد: چرا كه نه 
>>خرگوش بنشست بي حركت 
>>.روباهي از ره رسيد و خرگوش بخورد 
>>نتيجه اخلاقي 
>>. لازمه ي نشستن و كار نكردن بالا نشستن است 
>> 
>> 
>>پند چهارم 
>>براي تعيين رئيس، اعضاء بدن گرد آمدند 
>>مغز بگفت كه مراست اين مقام كه همه دستورات از من است 
>>سلسله اعصاب شايستگي رياست، از آن خود خواند 
>>كه منم پيام رسان به شما ، كه بي من پيامي نيايد 
>>.ريه بانگ بر آورد 
>>هوا، كه رساند؟ ... من، بي هوا دمي نمانيد، پس رياست مراست 
>>و هر عضوي به نحوي مدعي 
>>، تا به آخر كه سوراخ مقعد دعوي رياست كرد 
>>اعضاء بناي خنده و تمسخرنهادند و مقعد برفت و شش روز بسته ماند 
>>.اختلال در كار اعضاء پديدار گشت 
>>.روز هفتم، زين انسداد جان ها به لب رسيد و سوراخ مقعد با اتفاق آراء به 
>>رياست رسيد 
>> 
>>نتيجه اخلاقي 
>>.چون لازمه ي رياست علم و تخصص نباشد، هر سوراخ مقعدي رياست كند 


ببخشید اگه یه کم بی ادبانه و تکراری بود....







 عشق تنها دلیل زندگی است ، ولنتاین مبارک . 


——————————————— 


آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت ، عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت . روز ولنتاین مبارک 


——————————————– 


نمیگم دوستت دارم ، نمیگم عاشقتم ، میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . . . (روز ولنتاینت مبارک عزیزم))) 


——————————————— 


قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ، مرا در خود کشیدی برمودای من !!! (ولنتاین مبارک) 


——————————————— 


اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی ، اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی ، اگه ستاره بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی . روز ولنتاین مبارک مبارک . . . 


——————————————— 


امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه . ولنتاین مبارک باشه عزیزم 


——————————————— 


سلام ببخشید پول نداشتم برات خرس و قلب بخرم به مناسبت روز ولنتاین ، فقط همین یه اس ام اس رو توسنتم برات بفرستم تا بدونی که همیشه دوستت دارم . امیدوارم این روز ، روز ولنتاین برات مبارک و با برکت باشه .

————————————————- 


میدونی ولنتاین یعنی چی ؟ یعنی اینکه یادمون باشه یه عاشق واقعی باید فقط به یه نفر دل ببنده و تا آخر عمر هم عاشقانه عاشقش باشه 


——————————————— 


تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند 


——————————————— 


می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .ولنتاین مبارک 


——————————————— 


هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت….هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت….پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت… 


——————————————– 


میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل ” ب ” برات میمیرند، مثل ” د ” دوستت دارند، مثل ” ع ” عا شقت میشوند، مثل ” م ” منتظر می مونند تا یه روز مثل ” ی ” یارت بشن. 


——————————————— 


حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی… 


——————————————— 


عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی 


——————————————— 


شبی از شبها تو به من گفتی که شب باش: من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که تو فانوس شب من باشی 


——————————————— 


مهر یه چیزیه مهربونی یه چیز دیگه، عشق یه چیزیه عاشق شدن یه چیز دیگه، قلب و دل یه چیزیه اما توی قلب تو جا شدن یه چیز دیگه 


——————————————— 


آسمونتم می توانی همیشه بارونو تو چشمام ببینی. زمین مال زمین خوارها ،فضا مال فضا پیماها ، فقط تو مال من 


——————————————— 


همه زندگی فقط ۳روزه : اومدن – بودن – رفتن . من خودم نخواستم بیام ولی خودم می خوام که باشم اونم فقط به خاطره تو وقتی هم که دیگه نباشی منم میرم 


——————————————— 


زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می‌گذرد… آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد 


——————————————— 


مبادا گفته باشی دوستت می دارم دلت را می بویم مبادا شعله ای در آن نهان باشد 


——————————————— 


گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری گفتی نمیخواهی ببارم عشق اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری 


——————————————— 


باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد 


——————————————— 


دبیر فارسی بودم نامت را اولین غزل از صفحه کتابها می نهادم اگر دبیر جبر بودم عشق مجهول تو را بر قلب معلوم خودم بخش میکردم تا معادله محبت پدید آید اگر دبیر هندسه بودم ثابت می کردم که شعاع نگاهت چگونه از مرکز قلبم گذشت 


——————————————— 


روز اول شوخی شوخی جدی شد شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود و جدی ترین شوخی عمرم از دست دادن تو 


——————————————— 


من بی تو یک بوسه ی فراموش شده ام؛ یک شعر پر از غلط؛ یک پرنده ی بی آسمان؛ یک نسیم سرگردان؛ یک رویای نا تمام 

 

 

 

 

 







 دختری با مادرش در رختخواب 
درددل می کرد با چشمی پر آب 

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست 
زندگی از بهر من مطلوب نیست 

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟ 
روی دستت باد کردم مادرم! 

سن من از بیست وشش افزون شد 
دل میان سینه غرق خون شد 

هیچ کس مجنون این لیلا نشد 
شوهری از بهر من پیدا نشد 

غم میان سینه شد انباشته 
بوی ترشی خانه را برداشته! 

مادرش چون حرف دختش را شنفت 
خنده بر لب آمدش آهسته گفت: 

دخترم بخت تو هم وا می شود 
غنچه ی عشقت شکوفا می شود 

غصه ها را از وجودت دور کن 
این همه شوهر یکی را تور کن! 

گفت دختر مادر محبوب من! 
ای رفیق مهربان و خوب من! 

گفته ام با دوستانم بارها 
من بدم می آید از این کارها 

در خیابان یا میان کوچه ها 
سر به زیر و با وقارم هر کجا 

کی نگاهی می کنم بر یک پسر 
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟ 

غیر از آن روزی که گشتم همسفر 
با سعیدویاسر وایضا صفر 

با سه تاشان رفته بودم سینما 
بگذریم از مابقی ماجرا! 

یک سری هم صحبت صادق شدم 
او خرم کرد آخرش عاشق شدم 

یک دو ماهی یار من بود و پرید 
قلب من از عشق او خیری ندید 

مصطفای حاج علی اصغر شله 
یک زمانی عاشق من شد،بله 

بعد جعفر یار من عباس بود 
البته وسواسی وحساس بود 

بعد ازآن وسواسی پر ادعا 
شد رفیقم خان داداش المیرا 

بعد او هم عاشق مانی شدم 
بعد مانی عاشق هانی شدم 

بعدهانی عاشق نادر شدم 
بعد نادر عاشق ناصر شدم 

مادرش آمد میان حرف او 
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو! 

گرچه من هم در زمان دختری 
روز و شب بودم به فکر شوهری 

لیک جز آن که تو را باشد پدر 
دل نمی دادم به هرکس اینقدر 

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی 
واقعا که پوز مادر را زدی

 

 

 







 البته زياد بودن ولي چون بعضيهاشون بي تربيتي بودن حذفشون كردم!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ بلا که نازل میشه همزمان چندتا با هم از زوایای مختلف جیگرتو حال میارن!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ حتی شده با مثانه خالی هم پاتو میذاری دستشویی جیشت میگیره!!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه این دنیا؛ نه اومدنش دست خودمونه، نه رفتنش... 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ بعد یه سفر طولانی دستشویی خونه خود آدم یه صیغه دیگه ست!!! 

نمیدنم چه صیغه ایه؛ یه مشت بادوم میخوریم آخریش تلخ از آب درمیاد، مزه خوب دهنو عوض میکنه... 

نمیدنم چه صیغه ایه؛ هر موقع میخوای شیک صحبت کنی توپق میزنی.... 

نمیدنم چه صیغه ایه؛ هر چيز خوب تو زندگي يا غير قانونيه و يا غير اخلاقي و يا چاق کننده!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ فرو کردن نی اونجای ساندیس که نوشته " از اين قسمت باز کنيد" سخت تره و از تهش آسونتر!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ همیشه کلید آخری توی دسته کلید درو باز میکنه!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ تو سر برگ امتحان هميشه جلوي نام اسم و فاميلو كامل مينوشتیم بعد تازه ميدیدم پايينش نوشته نام خانوادگي!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ وقتی مردم بهت میگن احمق! در واقع داری راه درست رو میری.... 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ دست تو کیفت میکنی همه چی دستت میاد جز اونی که دنبالشی!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ از هر طرف تو ترافیک برم اگزوز خاور تو پنجره ست.... 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ خلال دندون هم لای دندون آدم گیر میکنه!!! 

نمیدونم چه صیغه ایه؛ آدم تا یه تصمیم خوب میگیره همش دوست داره از شنبه شروع کنه!!! 

نمیدونم چه صیغه شده ؛ ملت حرفه دروغ رو باور میکنند ولی حرف راست رو نه... 

نمیدونم چه صیغه ایه ؛ هروقت یادت میره در دستشویی رو قفل کنی یکی درو باز میکنه!!! 

نمیدنم چه صیغه ایه...یه چیزیو چند وقت استفاده نمیکنی تا میندازیش دور بهش احتیاج پیدا میکنی...!!! 

نمیدنم چه صیغه ایه؛ هر وقت عجله داری هر چی راننده زن و دوچرخه و راننده پیرمرده میوفته جلوت..!!!

 

 







 روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت: 
آقای شاو! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است 
برنارد شاو هم سریع جواب میدهد: 
بله! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید! 


*** 


روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: 
«شما برای چی می نویسید استاد؟ » 
برنارد شاو جواب داد: 
«برای یک لقمه نان» 
نویسنده جوان برآشفت که: 
«متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم! » 
وبرنارد شاو گفت: 
«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم! » 


*** 


یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت. 
یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه 
اینجا منتظر باش تا من برگردم. 
راننده میگه 
نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم. 
چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده 10پوند می ده. 
راننده میگه: 
گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد! 


*** 


نانسى آستور – (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) - 
روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل رو کرد و گفت: 
من اگر همسر شما بودم توى قهوه‌تان زهر مى‌ریختم. 
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): 
من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش. 


*** 


میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… 
که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه… 
بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه 
من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه… 
چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه 
ولی من این کار رو می کنم! 

 

 

 







 ریاضی درس خشک و درس سردی است 
ریاضی بهر ما همچون نبردی است 

نبردی کاندر آن تیغت مداد است 
حریف و دشمنت مشق زیاد است 

نبردی کاندر آن خونت نریزند 
ولی صفرت به رنگ خون نویسند 

به میدان نبردش چون نهی پا 
نگاهت را بگردانی به هرجا 

به هر سو بهر قتلت ایستاده 
چهل فرمول تابع های ساده 

به مشرق خیل خطهای عمودی 
به مغرب شصت و دو سور وجودی 

براکت این طرف با قدر مطلق 
در آن سو حد و انتگرال و مشتق 

دو صد لعنت بر ا ین اقوام سینوس 
به تانژانت و کتانژانت و کسینوس 

که فرمولهای آن بی حد و بی حصر 
بود در صورت و در مخرج کسر 

خلاصه می کنکم دیگر کلامم 
قبولش می کنی یا نه ندانم 

به میدان پا منه کارت خراب است 
دراینجا نمره بیست چون سراب است

 

 

 








۱)وقتی جوراب پاته، حتما دمپایی دستشویی خیسه! 

۲)اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافی یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه میفهمن! 

۳)موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای میبینی بازی ۲-۲ تموم شده! 

۴)هرچقدر هم دلیل منطقی واسه خرید یه چیز داشته باشی، همیشه یکی اون نزدیکی ها هست که بگه سرت کلاه گذاشتن عجیب! 

۵)وقتی پیاده باشی تاکسی گیرت نمی آد، اما وقتی با ماشین باشی توی ترافیکی از تاکسی ها گیر می کنی! 

۶)هروقت گرسنه میای خونه، اون شب اتفاقی غذا ندارین. اما یه شب که بیرون غذا می خوری وقتی میای خونه می بینی غذای مورد علاقت رو درست کردن! 

۷)تو یه ظرف آجیل اولین چیزی که می خوری یه بادوم تلخه! 

۸)موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه. دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی! 

۹)سر جلسه به دوستت که هیچی نخونده کل سوال ها رو برسونی و برگه هاتون با هم مو نزنه، نمره اون بیشتر می شه. این از قوانین ثابت مورفی هستش، شک نکن! 

۱۰)اگه یک بار سر کلاس نری و استاد بگه جلسه بعد امتحانه، هیشکی بهت خبر نمیده! اما امان از اون روزی که یکی از اساتید حذف کنه، شونصد نفر یادت می افتن و بابای گوشیت رو در میارن از بس مسیج میدن که فلانی، استاد گفت حذفی! 

۱۱)برای موفق شدن تنها یک راه وجود دارد، اما برای شکست خوردن راه های زیاد! 

۱۲)اگه یه ماشین صفر بخری، هرچقدر هم مواظبش باشی و سعی کنی جای مطمئنی پارکش کنی، بازم خط روش می افته، ولی ماشین کهنه داغونت رو بزار وسط اتوبان کرج، شب بیا سالم برش دار! 

۱۳)یه وقت هایی که خیلی عجله داری اگه لاستیک هواپیما هم زیر ماشین انداخته باشی، میای می بینی ۲تاش پنچره! 

۱۴)دقیقا همون روزی که ۵ دقیقه دیرتر بیدار شدی تمام وسایلت مفقود میشن! 

۱۵)دقیقا وقتی جفت دستات تا آرنج گریسی یا گلی هستش، چشمت خارش می گیره! 

۱۶)اگر یک تاریخ برای شما خیلی مهمه، ۱۰ روز قبل از اون یادتونه و دقیقا همون روز یادتون میره. ۳۵۵ روز بعدش هم دارید حرص از یادرفتنش رو می خورید. این قضیه فقط تا وقتی که اون تاریخ مهمه ادامه داره و بعدش برعکس میشه! 

۱۷)اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد!

 

 

 






صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 13 صفحه بعد

CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.